اشکان خطیبی متولد ۱۹ مهر ماه ۱۳۵۸ در تهران می باشد و در حال حاضر ۳۷ سال سن دارد. او تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی تئاتر از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد ادامه داده است. به گزارش نفت ساران،وی علاوه بر بازیگری در خوانندگی هم مهارت دارد و تاکنون چندین اثر موسیقیایی از ...
اشکان خطیبی متولد ۱۹ مهر ماه ۱۳۵۸ در تهران می باشد و در حال حاضر ۳۷ سال سن دارد. او تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی تئاتر از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد ادامه داده است.
به گزارش نفت ساران،وی علاوه بر بازیگری در خوانندگی هم مهارت دارد و تاکنون چندین اثر موسیقیایی از وی منتشر شده است.
شروع کار سینمایی
برعکس تصور عموم من بازیگری را از سینما آغاز کردم. در سال ۷۷ فیلمی به اسم «دفتری از آسمان» بازی کردم که پخش نشد و بعد از آن تئاتر حرفهای را شروع کردم. در انتخاب نقشهایم در سینما سختگیرتر هستم چون هنوز هم سینما برایم جایگاه خاصی دارد. سینما از یک سری چهارچوبها و استانداردهای خاص برخوردار است.
مردم برای رفتن به سینما وقت میگذارند، ترافیک و نبود جای پارک را تحمل میکنند و برای تماشای فیلم پول میپردازند اما در تلویزیون ریموت را برداشته با فشار یک دکمه آن را روشن میکنند و شاید توقع کمتری هم داشته باشند. تماشاگر سینما، مخاطب ویژهای است و قاعدتا سینما هم باید مدیوم با سلیقهتری باشد و به شعور و وقت این مخاطب احترام گذاشته شود.
چگونگی ورود به دنیای موسیقی
از همان سال ابتدایی ورود به دانشگاه جذب دوستان موزیسین شده و با بابک سعیدی آشنا شدم؛ به طوری که دو سال پس از ورود به دانشگاه یعنی سال ۷۷ باند آپولون را تشکیل دادیم و خیلی جدیتر از تئاتر، موسیقی کار میکردم. در آن سالها تعداد باندهای موسیقی خیلی کم بودند. یک سری گروهها موسیقی خارجی کار میکردند و تنها گروه موسیقی پاپ گروه «آریان» بود که حتی همین گروه هم در آن سال هنوز مجوز قانونی نداشت.
ازدواج و همسرش
عکس هایی از اشکان خطیبی و اناهیتا درگاهی در کنار هم در مراسمات محتلف در سایت ها و شبکه های اجتماعی منتشر شده است و همین سبب شده است عده ای گمان کنند که این دو با یکدیگر ازدواج نموده اند . اشکان خطیبی در برنامه خندوانه صحت این ماجرا را نیز تایید نمود و با آناهیتا درگاهی ازدواج کرده است.
از طرف خانواده به سمت هنر و ادبیات سوق داده شدم
در خانوادهای بزرگ شدم که خیلی به هنر و ادبیات گرایش داشتند. پدرم علاقهمند به ادبیات بودند و مادرم به هنر. به همین خاطر من را از کودکی طوری تربیت کردند که به سمت موسیقی بروم و تحت تعلیم این هنر قرار گرفتم. بعدتر وقتی به دوره دبیرستان رسیدم علاقه عجیبی به سینما پیدا کردم و همه مجلات سینمایی را میخریدم و از ب بسمالله تا پایان آنها را مطالعه میکردم. وقتی هم نوبت به کنکور رسید طبیعتا انتخاب اولم سینما بود.
البته چون رشته سینما قبول نشدم نزدیکترین رشته یعنی هنرهای نمایشی را انتخاب کردم. دلیل اینکه موسیقی را با وجود علااقهام به این رشته انتخاب نکردم این بود که وضعیت موسیقی در آن سالها جالب نبود و همه توصیه میکردند موسیقی را خارج از فضای آکادمیک و به صورت تفننی ادامه دهم که البته من این کار نکردم و موسیقی همیشه برایم جدی بوده و هست.
افتخاری اگر هست، برای مادرم
مادرم متحمل رنج زیادی شد تا من و برادرم را به سمت ادبیات، هنر و آموختن زبان سوق دهد. ایشان ساعتهای متمادی ما را به کلاسهای مختلف میبرد و صبر میکرد تا زمان کلاس به اتمام برسد. برخلاف بینش کلی که در مورد من وجود دارد، در خانوادهای متمول به دنیا نیامدهام؛ به همین خاطر وقتی تلاش مادرم را میدیدم که چقدر دوست دارد من و برادرم چیزهای مختلف را یاد بگیریم با خودم فکر میکردم باید جوابگو و قدردان این زحمات باشم. یادگیری موسیقی و زبان انگلیسی در سن کم خواسته مادرم بود و اگر افتخاری وجود دارد متعلق به مادرم است.
در ابتدای کارم برای کسب درآمد بازی میکردم
به بازیگری علاقه چندانی نداشتم و شروع بازیگریام دلیل خیلی دم دستیای داشت؛ به پول احتیاج داشتم و در آن سالها نمیتوانستم از هیچ حرفه دیگری آن طور که از بازیگری پول در میآوردم درآمد داشته باشم؛ مثلا قلم میزدم و چهار روز برای ترجمه یک مقاله وقت میگذاشتم و دست آخر به من ۱۵ هزار تومن دستمزد میدادند ولی در همان زمان با بازی در یک سریال سطح پایین بیشتر از یک میلیون تومان درآمد داشتم. تئاتر کمدرآمد و پرخرج بود و با بازی در تلویزیون میتوانستم خرج کارهای تئاتریام را در بیاورم. اینطوری شد که بازیگر شدم. (میخندد)
تئاتر را به تلویزیون و سینما ترجیح میدهم
تئاتر را قطعا به سینما و تلویزیون ترجیح میدهم. من اصلا تلویزیون را یک مدیوم یا یک مدیا نمیدانم. به نظرم تلویزیون یک رسانه مبتذل و دمدستی است برای سرگرم کردن مخاطب. این موضوع در مورد همه شبکههای جهانی صدق میکند؛ حتی بزرگترین و بهترین شبکههای دنیا هم میتوانند تنها سرگرم کنندههای خوبی باشند.
همه کامنتهای اینستاگرامم را میخوانم
الان طوری شده که همه به راحتی میتوانند در مورد همه چیز کامنت بگذارند؛ به همین خاطر اغلب این کامنتها روی من تاثیری ندارند. آدمهایی که نظرشان برایم مهم است و همیشه در مورد همه چیز از آنها نظر میخواهم به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسند. اگر فرصت داشته باشم همه کامنتهای صفحه اینستاگرامم را میخوانم اما اغلبشان رویم تاثیرگذار نیستند.
البته گاهی خواندنشان خوشحالم میکند؛ مثلا در مورد نقشی که در «سینما – نیمکت» بازی کردم و خیلی راحت از بخش مسابقه کنار گذاشته شد دلنوشتهای در اینستاگرام نوشتم و با ری اکشنهایی از طرف مردم و کسانی که اخبار هنری و سینمایی را دنبال میکنند روبهرو شدم که برایم جالب بود. من این واکنشها را حمایت از خودم نمیدانم بلکه حمایت از جریانی میدانم که همه ما به آن تعلق داشته و دوستش داریم.
چالش برانگیز بودن نقش برایم انگیزهآفرین است
من خودم را یک بازیگر به معنای حرفهای کلمه نمیدانم. یعنی بازیگری که مدام سر کار باشد و فیلمنامه بخواند و قرارداد ببندد. خیلی از پیشنهادها را از همان پای تلفن با بهانههای مختلف مثل اینکه عازم سفر هستم و. . . رد میکنم اما برخی از انگیزهها برایم خیلی مهم هستند؛ مثلا اینکه نقش برایم چالشبرانگیز باشد. این موضوع را آقای رحمانیان خیلی خوب درک میکنند؛ مثالی برایتان میزنم، نقشی در تئاتر «هامونبازها» داشتم، این تئاتر که هفت پرده داشت و من بین پردههای شش و هفت تنها چهار دقیقه وقت داشتم تا گریمم عوض شود و تبدیل شوم به بیماری که یک سال است به بیماری سرطان مبتلا شده.
در این میان تنها گریم نبود که عوض میشد و باید در عرض چهار دقیقه از نظر تُن صدا، فیزیک، نوع بازی و. . . هم تغییر میکردم. من چهار ماه سرم را برای بازی در این نقش از ته میتراشیدم و با رژیم خودم را لاغر نگه میداشتم. این طور نقشهای چالشبرانگیز مرا ترغیب میکنند. من چنین کارهایی را بیشتر پرفورمنس میدانم تا بازیگری به مفهوم عام.
برادر همراه
برادرم به من برای رسیدن به نتیجه کمک کردند برای گرفتن این رژیم از دکتر کمک نگرفتم و برادرم که به رژیمهای متنوع غذایی علاقهمند است برایم یک رژیم غذایی سفت و سخت ترتیب داد. متاسفانه یا خوشبختانه خانوادهام به جز برادرم خارج از ایران زندگی میکنند و در کنارم نبودند تا مرا از این کار منع کنند یا نگران شوند و فقط برادرم حضور داشت که از من حمایت کرده و کمکم کرد.
برای بازی در این نقش باید ویولن زدن را یاد میگرفتم که کار سختی بود. با اینکه من با موسیقی آشنا هستم و نواختن چندین ساز را بلدم اما یادگیری ساز جدید آن هم ویولن که ساز پیچیدهای است کار آسانی نبود. برای نواختن ویولن احتیاج به تمرکز فوقالعادهای وجود دارد و هر کدام از دستان شما در موقعیت خاص و متفاوتی قرار میگیرند و اگر نواختن این ساز را بلد نباشید در ابتدای کارتان صداهای رو اعصابی از ساز خارج میشود. (میخندد)
مربی من در زمینه آموزش ویولن خانم آسا کوهزادی بودند که بیشتر از من برای به سرانجام رساندن کار استرس داشتند. این کار برای ایشان بسیار جدی بود. نواختن ویولن خیلی به من کمک کرد بتوانم رژیم غذاییام را به سرانجام برسانم چون برای گرفتن رژیم غذایی آن هم در این حد سخت لازم است اصلا به نخوردن غذا و گرسنگی فکر نکنید و یادگیری نواختن ویولن به من کمک کرد حواسم و تمرکزم به سمت موسیقی برود.
پیشنهادهای زیادی برای اجرا دارم
دوستی من و رامبد جوان به پیش از اجرای دونفرهمان در برنامه «گپ» برمیگردد. در آن برنامه هم قرار شد ما کنار هم بنشینیم و حرف بزنیم و همین چرندیاتی که وقتی با هم هستیم و میگوییم را این بار جلوی دوربین بگوییم. (میخندد) برنامه این بود و من هم تا جایی که مجبورم نکرده بودند حتی به دوربین نگاه نمیکردم؛ مثلا به من میگفتند« باباجان حداقل وقتی سلام میکنی به دوربین نگاه کن. » ( میخندد)
راستش اجرا برایم تعریف نشده است و جالب اینکه هنوز هم بیشترین پیشنهادی که در طول سال دارم برای اجراست. پیشنهادهایی با ارقام کلان اما همان طور که گفتم اجرا هیچ وقت برایم جدی نبوده و نیست.
آدمی تک بعدی نیستم
دوست ندارم تنها روی بازیگری یا موسیقی متمرکز شوم و تنها یک کار انجام دهم. همان طور که گفتم تغییر را دوست دارم و ذهنم یک تِراکه و تکبعدی نیست. اینکه کارهای مختلفی را همزمان انجام میدهم هم به این معنا نیست که تمرکزم را تقسیم میکنم. من روی همه آنها فوکوس دارم و فقط روی خودم فشار میآورم.
سریالهای اشکان خطیبی
بچههای نسبتا بد
مجموعهٔ گپ
مهرآباد
تهران پلاک ۱
تکیه بر باد
سهمی برای دوست
در مسیر زاینده رود
گلهای گرمسیری
از نفس افتاده
آخرین گناه
روشناییهای شهر
اگه بابام زنده بود
این راهش نیست
زمانی برای خاکستر
دوران سرکشی
همسفر
فیلمهای سینمایی
نگار
نیمکت
خانوم
قاعده تصادف
آواز دهل
اسب حیوان نجیبی است
سوت پایان
به هدف شلیک کن
خیلی دور، خیلی نزدیک
تئاتر ها
بازی در نمایش”تلفن” به کارگردانی”آزاده سهرابی”؛ تهران، جشنواره تئاتر بانوان؛ ۱۳۷۷
بازی در نمایش”ملاقات شبانه” نوشته و کارگردانی”نیما دهقان”؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره ۲؛ ۱۳۷۸
بازی و کارگردانی نمایش”مرگ و دوشیزه” نوشته”آریل دورنمانت”؛ تهران، جشنواره فجر، خانه هنرمندان؛ ۱۳۸۲ – ۱۳۸۱
بازی در نمایش”زمستان” نوشته”امید سهرابی” به کارگردانی”هما روستا”؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ ۱۳۸۳
بازی در نمایش”پیشخدمت” نوشته”امید سهرابی” به کارگردانی”بهزاد مرتضوی”؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ سال(؟)
بازی در نمایشنامهخوانی”آدمهای خیس” نوشته”امید سهرابی” به کارگردانی”بهزاد مرتضوی”؛ تهران، تئاترشهر، کافه تریا؛ سال(؟)
بازی در نمایش”مانیفست چو” نوشته و کارگردانی”محمد رحمانیان”؛ (به زبان انگلیسی ـ اجرا نشد)؛ سال(؟)
بازی در نمایش “خدای کشتار” نوشته یاسمینا رضا و کارگردانی علیرضا کوشک جلالی؛ ۱۳۹۲[۴]
بازی در نمایش-کنسرت “روزهای آخر اسفند” نوشته و کارگردانی”محمد رحمانیان”؛ تهران، تالار شمس، اسفند ۱۳۹۲
بازی در نمایش “ترانه های قدیمی” نوشته و کارگردانی “محمد رحمانیان”؛ تهران، تالار شمس؛ ۱۳۹۳
بازی در نمایش “ترانه های محلی” توشته و کارگردانی محمد رحمانیان، تهران، تئاتر شهر-سالن اصلی، تابستان ۱۳۹۳
بازی، مشاور کارگردان و مجری طرح در نمایش ” مجلس ضربت زدن ” نویسنده: بهرام بیضایی کارگردان: محمد رحمانیان، تهران، تئاتر شهر-سالن اصلی، تابستان ۱۳۹۵
بازی و مجری طرح در نمایش “آدامس خوانی” توشته و کارگردانی محمد رحمانیان، تهران،ایرانشهر – سالن استاد سمندریان، تابستان ۱۳۹۵ [۵]
بازی در نمایش ” موسیو ابراهیم ” نویسنده، طراح و کارگردان: علیرضا کوشک جلالی (بر اساس داستان «موسیو ابراهیم و گلهای قرآن» اریک امانوئل اشمیت)، تهران، سالن کنش معاصر، پاییز ۱۳۹۵
Warning: Use of undefined constant getILikeThis - assumed 'getILikeThis' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/naftsara/public_html/1111/wp-content/themes/bayan/single-1.php on line 73