دراین میان هنرمندانی خوش ذوقی هستند که ازاین سوژه ها خود سوژه ای دیگرساخته اند.
مجیدمرسلی شاعر وطنز نویس در مورد این سوژه خبری شعری راسروده است که باهم آن رامزاح میخوانیم.
*************************
مرد رفته از پاستور، رخ نشان بده جانا
هاله ات بُود روشن، تا همیشه تابانا
سایه ات شده سنگین! پیش ما بیا بنشین
رفته ای تو در سایه همچنان زبل خاناگه گداری از سایه میزنی برون، آنگه
میکنی به پا جمعی میشوی سخنرانا
می روی سوی شهری، میکنی در آن بلوا
گه به سوی کرمان و گه به سوی سمنانا
ای رونده، ای راحل! فارغی تو از حاصل
صاحب رکوردی تو در سفر به استانا
وعده های یارانه، می دهی تو جانانه
کلبه های احزان را میکنی گلستانا
جان من بیا دلبر، در سیاست کشور
یک تکانه بر پا کن، ای که جان به قربانا
رفتی و توافق شد، اجنبی موافق شد
تو بزن سر اینها جملگی به سندانا
در تمام این دنیا، چون تو حضرت والا
یک نفر نشد پیدا، تا زند که بهتانا
یار غار تو اکنون، گشته بی تو چون مجنون
مختلس شده دلخون، ای عزیز “کیهانا”
گشته دل بسی تنگت، تنگِ شوخی و شنگت
تا بگویی از لولو، ماجرای پستانا!
تا که گوجه میچینم، چهرهء تو میبینم
کس کجا چنین کرده حلِ ِ کُلِ ِ بحرانا؟!
خنده رفته از یادم، ای عزیز پر سوژه
غصه طی کند با تو، ره به سوی پایانا
ما زجان خود سیریم، خسته ایم و دلگیریم
تو بیا و یکسر کن کار ما چو طوفانا!
*************************